چندیاست با خودم به تشریح معنای زندگی مشغولم. خود را میکاوم و به تصاویر و ویدئوهای موجود در گوشیام مینگرم. میکوشم حالم را در لحظه درک کنم و چرایی و چگونگی خندههایم را در تصاویر بیابم. میاندیشم که دو سال پیش وقتی این تصویر را ثبت میکردم، خندهام از اعماق جان بود یا ژستی برای عکاسی!
چرا خُلق آدمی در نوسان است؟ مگر جز این است که با سناریوهای تکراری در زندگی مواجهیم؟!
زندگی توأم است با درد و رنج، عشق و شادی، هرچند ما در درک و پذیرش آن نیستیم زیرا آن را بخشی از زندگی نمیدانیم. شادی مستمر نیست؛ غم نیز نمیپاید و هیچ چیز نباید آنچنان ما را هیجانزده کند که درک گذشته و حال و نگاه به آینده را از ما بستاند.
ما روزانه جریانات زندگی مجازی را زیر و رو میکنیم؛ آمار کرونا یا اخبار سیاسی و اجتماعی و زندگی افراد مشهور. دیروز با دیدن این عکس حالم دگرگون شد و افکار شناور، کمی آرام گرفت. چگونه این همه زیبایی در یک انسان گرد آمده است؟ پذیرش، ایستادگی و مقاومت او را جذابتر و زیباتر کرده است.
او پایی را از دست داده ولی از پا ننشسته است. میتونست مثل خیلی دیگر، خود را منزوی کند و سبک زندگیاش را تغییر دهد. ولی به نظر میرسد او انتخاب کرده است؛ آغوش خود را به روی سرنوشت و تجربهی مادی خود گشوده است. خوشبختی را فراتر از رنج میجوید و زندگی را باور دارد با همهی فراز و نشیب آن.
به قول سهراب سپهری:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ،
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم…
نویسنده: مونا یوسفی