چگونه ترسها در ذهن ما کمرنگ میشوند؟
لحظهای که بخواهید قدمی خارج از روال طبیعی زندگیتان بردارید، حس گم شدن وسیله یا حس کامل نبودن به شما دست میدهد. در این شرایط نیازی نیست به این موضوع بیندیشید که «چرا در من ترس وجود دارد» به این باید فکر کنید که چه زمانی من روی ترسهایم پا میگذارم. احساس نا امنی روانی یا فیزیکی در ما ایجاد ترس میکند. در اینجا نا امنی بدین معنی است که موقعیتی یا موردی روال عادی و نرمال طبیعی زندگی ما را دچار اختلال میکند و حالت روتین مغز را بر هم میریزد.
برای مثال، احساس نا امنی از ناراحت شدن شخص مهمی در زندگی برای ما ایجاد ترس میکند. کارکرد این ترس در زندگی ما این گونه نمایان میشود که ما بیشتر مراقب حرفها و رفتارهایمان هستیم. احساس نا امنی در بعد فیزیکی را میتوان مانند لحظهای که ما جلو ماشین در حال حرکت نمیپریم، برای آسیب ندیدن، بیش از اندازه به آتش نزدیک نمیشویم یا برای اینکه به کرونا مبتلا نشویم ماسک میزنیم، مثال زد.
ما از ایجاد موقعیتهایی که موجب بروز احساس ترس در ما میشوند دوری میکنیم به این دلیل که در روند عادی و طبیعی زندگی ما اختلال ایجاد میکنند. حالا اگر موقعیت ترس به طور مرتب در زندگی ایجاد شود، اخطارهایی که مغز به طور روتین دریافت میکند باعث میشود تحریکپذیری مغز کاهش یابد و این موقعیتها به نوعی عادی میشود. در این صورت دیگر مغز عکسالعمل مناسب ترس را به آن موقعیتها نشان نمیدهد. حالا دیگر مراحل عادی سازی برای الگوهای مغز ما شکل میگیرند و ما دیگر ناخودآگاه حساسیت کمتری به ترس نشان میدهیم. به طور مثال ما در اوایل ورود کرونا به کشور ترس بیشتری نسبت به این بیماری داشتیم، تا حدی که برخی تا مرز سکتههای قلبی نیز پیش رفتند؛ ولی حالا همان دسته افراد جزو کسانی هستند که پروتکلهای بهداشتی را به سختی میپذیزند که اجرا کنند.
ثبت واژه «ترس» در مورد موضوع یا موقعیتی در ذهن، در واقع احتمال عادی شدن را نیز به دنبال دارد. کسانی که در ابتدا با بیماری کرونا منطقی رفتار کردند، حالا هم همان منطق را دارند و به توصیهها عمل میکنند ولی کسانی که احساس ترس به این موضوع دارند حالا طوری به این فاجعه نگاه و رفتار میکنند که انگار بر طرف شده است. درحالی که تنها ترس از کرونا در ذهن از بین رفته نه وجود بیماری در زندگی واقعی.