بحران سوگ و اهمیت رسیدن به مرحله پذیرش
مراحل از نظر دکتر الیزابت کوبلرراس شامل مرحله انکار،خشم یا ترس، چانهزنی، افسردگی و پذیرش است. از نظر متخصصان همه افراد دچار سوگ تمام این مراحل را رد نمیکنند تا به مرحله پذیرش برسند. افراد براساس ویژگیهای شخصیتی و تجربههای زندگی خود ممکن است دریکی از این مراحل بمانند یا تا حدودی مراحل را پشت سر بگذارند، اما دوباره به عقب برگردند.
محققان به این نتیجه رسیدهاند که بازماندگانی که به مرحله پذیرش میرسند به افراد سالمتر و پذیراتر در زندگی تبدیل خواهند شد.افرادی که این مراحل را پشت سر نمیگذارند و در یکی از مراحل متوقف میشوند مانند کسی است که لنزی بر روی چشم میگذارد که واقعیتها و تجربههایی را که تجربه میکند دقیقا به رنگ مرحلهای میماند که در آن قرار دارد؛ یعنی وقتی در مرحله افسردگی بماند دیگر هیچ چیز جذابی در دنیای پیرامون خود نمیتواند تجربه کند و همهچیز را بر خود حرام میکند و به نظر او لزومی برای ادامه دادن وجود ندارد؛ بنابراین مهم است که افراد این مراحل را طی کنند.
در مرحله انکار که به نوعی همان مرحله بیحسی است، فرد نمیتواند بپذیرد و باور کند که چنین اتفاقی برای او افتاده است. به خصوص زمانی که فرد در مراسم سوگواری شرکت نکرده و تکلیفهای انجام دادنی در این مراسمات را انجام نداده است. فرد برای مدتی دچار نوعی بیحسی، کرختی و انکار میشود.حتی ممکن است افرادی که نسبت دوری با فرد متوفی دارند با دیدن فرد سوگ دیده بگویند چرا او اینقدر بیخیال و راحت است و گریه نمیکند، درحالی که در واقع این فرد دچار شوک و انکار است.
مرحله دوم خشم یا ترس است.در این مرحله فرد مدام میگوید این حق من نبود، چرا برای من اتفاق افتاد و چرا من را تنها گذاشت. در مورد ترس نیز به همینگونه است، من چگونه میتوانم بدون او ادامه دهم یا آیا امکان دارد از پس زندگی خود بر بیایم. هر دوی این هیجانات ترس و خشم در ساقه مغز ما تولید میشود و نوآدرنالین ترشحی را انجام میدهد که در موقعیتهایی که به بقای ما آسیب وارد میشود، افراد این دو هیجان را برای مراقبت از خود تجربه میکنند. در واقع با این هیجانات قرار است مغز از ما محافظت کند، اما این قسمت از مغز را از مغز خزندگان به ارث بردهایم وبه گونهای از ما محافظت میکند که فقط به بقا توجه دارد و حل مسأله یا دیدن مسأله را نمیتواند پردازش کند.
امتیاز شما به این صفحه