کودکی را در یکی از مهدکودکهای مطرح تهران ملاقات کردم بیش از هر چیزی علائم اضطراب و افسردگی کودکان را در رفتارهاش مشاهده کردم.
مادر را دیدم مرتب از امکانات رفاهی ای که در اختیار بچه قرار میدهد صحبت میکرد.
مادر:شاید باورتون نشه من هرچیزی که فکرشو بکنید تهیه میکنم عرشیا دو تا پرستار داره من و پدرش براش کم نمیگذاریم.
من:چه جالب!میتونم بپرسم این رفتارها از کی شروع شده.
مادر:نمیدونم از اول بچه ی سختی بود،اصلا قدرشناس نیست.هربچه ای آرزو داره امکانات اون رو داشته باشه من ده میلیون فقط براش ماشین کنترلی گرفتم.
من:فکر میکنید در این سن ده میلیون و بیست میلیون رو فرزندتون متوجه میشه!؟چقدر باهاش بازی میکنید؟
مادر:خیلی کم.
من:پدر چطور؟
مادر:پدرشو که خیلی کم میبینه
(چهره ی مادر غمگین شد)
من:ارتباط خودتون با همسرتون چطوره؟!
مادر:سکوت ! ! ! !
(فرزندان ما پابند مهر ما هستن مهر ومحبت را به آنها تقدیم کنیم لبخند و حضور ما )
فرزندان تشنه ی محبتند
نویسنده: مونا یوسفی
امتیاز شما به این صفحه