خود تخریبی
الگوهای قدیمی خود تخریبی را ببینید
آیا شما هر از گاهی مجبور نشده اید از خود بپرسید:
“چرا زندگی من همیشه به این شیوه ادامه می یابد؟”
“چرا روابطم همیشه با سوءتفاهم، رنجش و تلخی پایان می یابد؟
“چرا همیشه تنها هستم؟”
“چرا با این که سخت تلاش می کنم، باز هم احساس خوبی نسبت به زندگی خود ندارم؟”
.
اگر کسی هست که این پرسش ها یا مواردی مشابه را نپرسیده باشد، پس با ساده لوحی دارد به یک زندگی ابتدایی و غریزی ادامه می دهد و شاید لایق آنچه برایش در زندگی رخ می دهد نیز، باشد.
وقتی که ما سرانجام این واقعیت بدیهی را نزد خود اعتراف می کنیم که زندگی ما روی ریل درست و متعادل حرکت نمی کند، کم کم خودآگاه می شویم که یک جای کار می لنگد؛ و بعد مسئولیت آن را می پذیریم که درستش کنیم.
این مسئولیت و پیام مرکزی که از جایی از عمق وجودمان شنیده می شود، شاید برای یک نفر این باشد که:
“خودت را آشکار کن. دیده شو. دیگر مخفی کاری و پشت سر دیگران پنهان شدن بس است.”
یا:
“قدم پیش بگذار. مسئولیت قبول کن. وظیفه تو فقط ادامه دادن کار ناتمامِ دیگران نیست.”
یا: “این وضعیت را ادامه نده. چیزی درست نمی شود. معجزه ای در کار نیست. برو.”
شاید صدای درونی تحریف شده و ناسالم فردی به او بگوید: “ستاره شو! معروف شو! تو باید زندگی ناشاد پدر و مادرت را جبران کنی. زندگی و خواسته تو مهم نیست. نجات آنها از غم هایشان، از کمبودها و آزردگی هایشان مهم است!”
گاهی چیزی در درون ما می شکفد. می خواهد زندگی کند. که بشود. اما این انگیزه در همان زمان که از سوی سایر عواملی که مانع می شوند، حواس را پرت می کنند و انکار می کنند. مورد مخالفت قرار می گیرند. می گذرند و میل به آن از بین می رود.
یکی از دلایل این خودتخریبی، ناشی از اضطراب های مختلفی است که در گوش مان اَراجیفی شیرین می خوانند:
“نه…، دست بردار! تو آماه نیستی. چه چیزی باعث شده فکر کنی می توانی این کار را انجام دهی؟ این کار خطرناک است. با این کار عشق و حمایت و تایید دیگران را از دست می دهی. منزوی خواهی شد. شکست خواهی خورد و مضحکه خاص و عام می شوی. ولش کن! ولش کن! چیزی را تغییر نده. همین مسیر را ادامه بده.”
.
همه ما این صداهای خیانتکار به روح مان را می شنویم؛ و خیلی ها اغلب تسلیم می شوند.
مرحله اول خارج شدن از این بن بست، تشخیص این صداهای مخرب درونی و تشخیص این الگوهای خودتخریبی است.
مرحله بعد، پذیرش آنها، عبور کردن از کنار آنها، و کار با آنها تا پایان عمر است.
کار با این صداهای مخرب درونی- که قطع نمی شوند- مستلزم خطرپذیری، شجاعت، حفظ خونسردی، پایداری و اقدام عملی در بیشتر روزهای زندگی است.
برخی روزها امکان پرش های بلند و موفق وجود دارد؛ روزی دیگر شاید کمی حرکت مان کُند شود؛ و فردا و فرداهای آن روز باز با سرعت و جدیت در مسیر اصلی ادامه خواهیم داد.
ما باید بدانیم که هر روز نبردی بین این صداهای خیانتکار به روح مان(الگوهای مخرب درونی) و صدای دعوت به امواج بلند و پرخروش دریای روح مان در جریان است.
به هر حال این ماجراجویی، داستان زندگی ماست. درونمایه بلوغِ واقعی، نبرد با این الگوهای مخرب درونی و شجاعانه قدم گذاشتن در مسیر درست- حتی با وجود ترس ها و نگرانی هاست.
صداهای وفادار به روح هنوز هم اگر گوش شنوایی باشد شنیده می شوند:
“این وضعیت را ادامه نده. چیزی درست نمی شود. معجزه ای در کار نیست. برو.”
امتیاز شما به این صفحه