مراحل سندرم قلب شکسته
مرحله اول ـ فرورفتن: در اولین مرحله سندرم قلب شکسته فرد احساس میکند در فضا رها شده است و ناامیدانه تلاش میکند خود را نجات دهد، او احساس سقوط میکند و نکته اساسی در این مرحله این است که فرد دلشکسته کنترل خود را از دست میدهد و سعی میکند فرد از دست رفته را برای مدتی هم که شده در تصوراتش زنده نگه دارد.
در این مرحله افکار و خاطرات عشق از دست رفته همه اوقات او را اشغال میکند، خاطره جدایی، مرگ محبوب یا خاطره خیانت او تمام فضای زندگی او را در بر میگیرد. اغلب مصرف داروهای آرامبخش و خوابآور در این مرحله بشدت افزایش مییابد و فرد یا چیزی نمیخورد یا شروع به پرخوری میکند.
در واقع همه تلاش فرد این است که از قلب زخم خورده خود محافظت کند، اما جالب این است که بر خلاف تلاشهایش بیش از پیش سقوط میکند و غرق در مشکلات میشود.
مرحله دوم ـ به زیر رفتن: در این مرحله فرد خود را کاملا شکست خورده و آسیبدیده احساس میکند و فرد آنقدر افسرده میشود که هیچ کاری نمیتواند انجام دهد، مقاومت خود را از دست میدهد و ممکن است رفتارهای پرخطری همچون سیگار کشیدن و مصرف مواد مخدر را در پیش گیرد.
.
در این مرحله است که فرد کاملا ناامید است و هیچ گونه قدرت انتخابی ندارد. اتفاقی که افتاده نه تنها در او احساس درد بلکه احساس تهی شدن و پوچی را هم به وجود میآورد.این مرحله از سندرم قلب شکسته بسیار خطرناک است، زیرا فرد اصطلاحا از هم میپاشد، ممکن است مثلا در محل کار خود با دیگران مشکل پیدا کند و حتی از شغل خود نیز اخراج شود.
مرحله سوم ـ به درون رفتن: در این مرحله فرد به قضاوتی جدید میرسد و طرف مقابل را به خاطر رنجی که بر او وارد شده است، مقصر میداند و دائم از او انتقاد میکند و او را به خاطر عذابی که میکشد، گناهکار میپندارد.
وی در این مرحله دیگر کمتر احساس گناه میکند،در حقیقت فرد دوباره متوجه خود میشود و به روح و روانش توجه بیشتری میکند و به نوعی در خود فرو میرود. به نظر میرسد که چیزی در درون فرد شروع به صحبت کردن، احساس کردن، درک کردن و خیالپردازی میکند و رویاهای فرد همراه با امید، تغییر، حمایت و انتظار است. در این مرحله او سوگوار است و اشکهایش آزاد و بیمحابا فرو میریزد. همچنین در این مرحله خود را به خاطر آن چه هست ملامت میکند و در عین حال میبخشد.
مرحله چهارم ـ بیرون آمدن: فرد در این مرحله بتدریج از خود بیرون میآید و دوباره متوجه جهان اطراف میشود و به این نتیجه میرسد که باید کاری کند و دوباره شروع کند. این مرحله توجه را از کل زندگی و مشکل حال وی منحرف کرده و به برنامهریزی برای آینده معطوف میکند. مسائل زندگیاش را بازنگری میکند و به حل مشکلات فعلی و مسائل آینده فکر کرده و به زندگی بر میگردد.
.
اگر فرد دلشکسته این چهار مرحله را پشت سر بگذارد، میتواند زندگی عادی را باز یابد و سلامتش را دوباره به دست آورد.